میشاییل بالاک ؛ نماد فوتبال مدرن آلمان
میشاییل بالاک در سال هایی که در تیم ملی فوتبال آلمان حضور داشت، نقش مهمی را برای کشورش ایفا می کرد.
نگاهی به دوران ورزشی میشاییل بالاک
برخی از بازیکنان فوتبال یک سال و برخی دیگر چند سال درخشان را در طول دوران ورزشیشان پشت سر میگذارند. با این حال “قیصر کوچک” یک دهه را به نام خودش به ثبت رساند. امپراتور کوچک (هرچند که واژه کوچک تنها به سبب مقایسه او با قیصر فوتیال آلمان یعنی فرانتس بکن باوئر به کار میرود) بخشی جدانشدنی از فوتبال آلمان بود و در زمین بازی بیرحمانه و کارآمد ظاهر میشد. میشاییل بالاک همچنین از آن دسته بازیکنانی بود که توانایی تغییر نتیجه یک بازی را داشت اما شخصیت و سبک بازیاش، تبدیل شدنش به بازیکنی که همواره در رسانهها از او صحبت شود را دشوار کرد. به همین دلیل بود که تواناییهایش معمولا نادیده گرفته شد و میراث بزرگی هم از او بر جای نماند. در آن زمان بازیکنان دیگری هم بودند که استعداد بیشتری داشتند؛ مانند زین الدین زیدان که رقص پاهایش روی چمن از یادها نخواهد رفت. بازیکنان دیگری نظیر دیوید بکهام هم بودند که زرق و برق و قدرت رسانهای بیشتری داشتند و علاوه بر آن افرادی چون روی کین به سبب بیرحمیشان مورد توجه قرار میگرفتند. با وجود چنین هافبکهای سرشناس و فوق العادهای در آن بازه زمانی اما کمتر کسی چون میشاییل بالاک توانایی انجام دادن چندین وظیفه مختلف را در زمین داشت؛ کمتر کسی در دنیای فوتبال برخلاف همه پیشبینیهای موجود عمل میکرد و با قدرت و توانایی فردیاش به موفقیت دست مییافت.
اگر بخواهیم بالاک را از نظر تاثیراتش به عنوان یک شخص و یک بازیکن مورد بررسی قرار دهیم، میتوان او را خوب و بد قلمداد کرد. گرچه او مورد تشویق و تحسین بسیاری از فوتبال دوستان قرار میگرفت اما گاهاً با بیمهریهایی هم مواجه میشد. او یک قهرمان واقعی بود، چه از نظر شخصی و چه از نظر تیمی؛ با این حال بیشتر مردم بالاک را به سبب چیزی که او هرگز به دست نیاورد به خاطر میآورند. دوران ورزشی بالاک را میتوان از چندین وجه مختلف مورد ارزیابی قرار داد، جایی که ژنتیک او از شرایط جغرافیایی، نسلی و انتظارات موجود تاثیر گرفته بود. در میان تمامی این نظرات و روابط پیچیده، در حقیقت جایگاه بالاک به عنوان یکی از برترین هافبکهای تمام دورانها تثبیت شده است. بهترین زمان برای دیدن قدرت رهبری این هافبک پرتلاش در تیم ملی آلمان سال ۲۰۰۴ بود؛ جایی که او بالاتر از دروازه بان تیم اولیور کان، بازوبند کاپیتانی مانشافت را به بازو بست و قدرت رهبریاش را به رخ کشید. او دو سال بعد بازهم به عنوان رهبر تیم ملی آلمان پا به جام جهانی ۲۰۰۶ گذاشت و با تیم ملی کشورش روی سکوی سوم این رقابتها ایستاد. این نمایش خوبی بود که اغلب از آن به عنوان یک عدم موفقیت و ناکامی یاد کردند.
این در حالی بود که تلاشهای او در دوره قبلی این رقابتها در سال ۲۰۰۲ به شکل جالب توجهی خدشهدار شد. به همانند پل اسکولز و روی کین در فینال لیگ قهرمانان اروپای ۱۹۹۹ برای منچستریونایتد، میشاییل بالاک هم با یک خطای تاکتیکی فینال جام جهانی ۲۰۰۲ برابر برزیل را از دست داد تا مانشافت با قبول شکست برابر سلسائو به عنوانِ نایب قهرمانی بسنده کند؛ این در حالی بود که ژرمنها به کمک درخششهای اولیور کان و میشاییل بالاک به آن مرحله از رقابتها صعود کرده بودند. از آنها همچون قهرمانان تجلیل شد اما این کار بالاک خیلی زود از یادها رفت و فراموش شد. گلهای او در یک چهارم نهایی و نیمه نهایی، این شانس را به یکی از ضعیفترین آلمانهای تاریخ داد تا برای اولین بار به عنوان آلمانِ متحد برای قهرمانی در یک تورنمنت معتبر بجنگد. هرچند که این عملکرد، رهبری و از خود گذشتگیهای بالاک تسکین بخش نبودند. او فرصت حضور در دور نهایی جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقای جنوبی را به خاطر مصدومیت از دست داد و سپس اختلاف بر سر بازوبند تیم ملی به دعوایی عمومی و رسانهای تبدیل شد.
بالاک کارش را در باشگاه متوسط شمینتزر آغاز کرد و درخششهایش در این تیم لقب قیصر کوچک را برایش به ارمغان آورد. هرچند که او در نخستین فصلش نتوانست مانع سقوط تیمش از بوندسلیگای دو شود. با این حال حضور در سطوح پایین فوتبال آلمان این فرصت را به بالاک میداد که روند رو به رشدش را ادامه دهد؛ هرچند که او چندی بعد به کایزرسلاوترن پیوست تا در بوندسلیگا حاضر شود. با وجود اینکه بالاک در نیمه اول فصل چندان مورد استفاده قرار نگرفت اما در ماه مارس ۱۹۹۸ اولین حضور کاملش در ترکیب کایزرسلاوترن را برابر بایر لورکوزن انجام داد؛ نمایش او در آن بازی به قدری خوب بود که پس از آن کمتر کسی او را نیکمتنشین میکرد. با نزدیک شدن به اوج رقابت تیمها برای قهرمانی در لیگ، مربی وقت تیم یعنی اوتو ریهاگل به این درک رسید که توانایی بالای بالاک برای مقابله در برابر فشار و تاکتیکهایش کمک زیادی به تیم میکند. به این ترتیب، این هافبک جوان به کایزرسلاوترن کمک کرد که به اولین تیم تازه صعود کردهای تبدیل شود که به قهرمانی در بوندسلیگا میرسد. بعد از یک فصل دیگر در کایزرسلاوترن (جایی که بالاک خودش را به عنوان یکی از بهترین بازیکنان فوتبال آلمان در لیگ قهرمانان اروپای فصل ۹۹-۱۹۹۸ مطرح کرد) او به لورکوزن پیوست و دوران نسبتا موفقی را پشت سر گذاشت.
لورکوزن در حالی پا به بازی پایانی فصل ۲۰۰۰-۱۹۹۹ میگذاشت که تنها به کسب یک امتیاز در برابر حریف میانه جدولیاش نیاز داشت تا قهرمانیاش در بوندسلیگا را مسجل کند. نزدیکترین رقیب لورکوزن، بایرن مونیخ بود که در آن روز وردربرمن را از پیشرو برداشت؛ میشاییل بالاک با یک گل به خودی غیرمنتظره آرزوهای لورکوزنیها را از بین برد تا آنها قهرمانی در لیگ را از دست دهند. طولی نکشید که آنها فرصت جبران را پیدا کردند. لورکوزن با تیمی قویتر در موقعیت مشابهی قرار گرفت و در فاصله سه بازی تا پایان فصل ۰۲-۲۰۰۱ بوندسلیگا، پنج امتیاز با تیم دوم جدول فاصله داشت. آنها همچنین در فینال لیگ قهرمانان اروپا و دی اف بی پوکال حضور داشتند و شانس کسب یک سه گانه تاریخی را داشتند. با این حال فشار بالایی که روی لورکوزن قرار داشت موجب از دست رفتن قهرمانی لیگ برای دومین فصل متوالی شد و علاوه بر آن، این تیم هر دو فینال مذکور را واگذار کرد. از این رو بود که لقب “بایر نورکوزن” را به دست آوردند. با وجود اینکه ناموفقیتهای لورکوزن، سه فصل ناامیدکننده را به همراه داشت اما بالاک از نظر فردی روز به روز پیشرفت کرد. بالاک با وجود از دست دادن لیگ، فینال لیگ قهرمانان اروپا، فینال دی اف بی پوکال و حتی فینال جام جهانی ۲۰۰۲، به عنوان بهترین هافبک سال یوفا و مرد سال فوتبال آلمان انتخاب شد و در تیم منتخب سال یوفا و فیفا هم قرار گرفت. به همین دلیل است که برخی معتقدند بالاک اگر یکی از جامهای مذکور را میبرد، به شکل دیگری به یاد آورده میشد.
مقصد بعدی میشاییل بالاک بایرن مونیخ بود، جایی که او در سالهای ۲۰۰۳، ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ موفق به کسب دوگانه داخلی و قهرمانی در بوندسلیگا و دی اف بی پوکال شد؛ این در حالی بود که او دو بار به عنوان مرد سال فوتبال آلمان انتخاب شد. او سپس راهی چلسی شد و طی چهار سال حضورش در استمفورد بریج دو قهرمانی در جام حذفی، یک قهرمانی در لیگ برتر و یک نایب قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا به دست آورد. اگرچه بسیاری از هموطنان بالاک او را به این شکل نمیبینند، اما او قطعا یکی نمادهای ورزش و فوتبال آلمان میباشد. عملکردهای ضعیف او در بازیهای بزرگ و خونسردیاش از در زمان بازی و صحبت کردن را میتوان از دلایلی عنوان کرد که جذابیتش را کاهش دادند. او در تیم ملقب به “نورکوزن” حضور داشت، عضوی از چلسی بود که در فصل ۰۸-۲۰۰۷ نایب قهرمان لیگ کاپ و لیگ قهرمانان اروپا شد و لیگ برتر را از دست داد و همچنین در تابستان سال ۲۰۰۸، به عنوان کاپیتان تیم ملی آلمان بازهم بازنده یک فینال دیگر شد. هرچند که در تیم منتخب آن تورنمنت حضور یافت و به عنوان نفر دوم رقابت برای کسب جایزه مرد سال فوتبال آلمان انتخاب شد. در حقیقت “نفرین” بالاک همواره در تیمهایی که بوده حس شده است.
بالاک در گورلیتزِ آلمان شرقی و یک شهر ساکسونِ کوچک به دنیا آمد؛ او اگر یک دهه زودتر به دنیا میآمد هرگز به چنین موفقیتهایی دست نمییافت. تورستن گوتسشاو که گلزنی قهار بود یک دهه قبل از او به سبب محدودیتهای پاسپورتش هرگز فوتبالیست بزرگی نشد. گوتسشاو هنوز بهترین گلزن بوندسلیگایی دینامو درسدن میباشد؛ این در حالی است که او بعد از اتحاد دوباره دو آلمان، تنها یک سال و نیم در بوندسلیگا بازی کرد و هرگز از دوران ورزشیاش لذت نبرد. بالاک برخلاف دیگر بازیکنان فوتبال آلمان که از شرق میآمدند تاثیری استثنایی بر فوتبال این کشور گذاشت و بازوبند کاپیتانی مانشافت را هم به دست آورد تا هرگز محدودیتهای گوتسشاو را حس نکند. همانطور که بکن باوئر درباره او میگوید:
میشاییل بالاک یک رهبر و کاپیتانی واقعی بود. او مردی است که در موقعیتهای مختلف مورد قبول همه واقع میشد.
تنها دلیلی که بالاک در مقایسه با ستارگانی چون رونالدو، جورج بست و گابریل باتیستوتا جایگاه پایینتری را کسب میکند، فاکتورهایی است که ما امروزه آنها را موفقیت میدانیم. وگرنه بالاک پادشاهی بود که به نظر شخصی مثل او به این زودیها در فوتبال آلمان ظهور نخواهد کرد.