در دفاع از مایکل اوون ؛ فوتبالیست سابق که فقط میخواهد صادق باشد
اگر فوتبالیها افکارشان را در معرض عموم بگذارند نمیتوانند پیروز باشند. هنگامیکه آنها در مصاحبهشان گارد میگیرند از این شکایت میکنیم که آنها خستهکننده هستند و میگوییم که کل سابقه فوتیالیشان پیشپاافتاده و بیمعنی است. ما غرق در کلیشههای آنها میشویم. حالا نگاهی خواهیم انداخت به اتفاقات مایکل اوون .
دفاع از مایکل اوون
سپس، هر از گاهی، یکی از این فوتبالیستها جرئت میکند تا با ذهن باز و بسیار صریح صحبت کند و ما مقابل او سر تعظیم فرود میآوریم. از مایکل اوون بپرسید. زندگینامه او در تمامی هفتهها شبیه به یک سریال بوده است. حرفهای مهاجم سابق انگلیس چنان واکنش منفی را ایجاد کرد که این کشور برای چند لحظه مسئله برکسیت را فراموش کرد و برای محکوم کردن مایکل اوون متحد شد. چقدر جرئت میخواهد که او این حرفها را بزند. اما وقتی شما واقعاً به حرفهای او نگاه میکنید، حرف نامعقولی میبینید؟ مایکل اوون درباره کارت قرمز دیوید بکهام در جام جهانی ۱۹۹۸ صحبت کرد و نوشت:
اگر نگویم دیوید چه کاری در آن روز انجام داد و چگونه شیرازه بازی هر یک از بازیکنان انگلیس از هم پاشید خیانت کردهام.
غیر از این است که او یک حقیقت ساده را بیان کرده؟ وقتی بازیکنی اخراج میشود کار را برای پیروزی همبازیهاینش سخت میکند. و اگر این بازیکن با بیپروایی کارت قرمز میگیرد و به تیم ضربه میزند موضوع خیلی روشن است- البته که او تیم را در آن روز زمین میزند.
مایکل اوون میافزاید:
من امروز هم هنوز از آن روز ناراضیام.
۲۱ سال از آن موضوع گذشته و حالا سن او دو برابر شده است و این بازیکن هنوز از آن شب در فرانسه صحبت میکند. این یک اقدام صادقانه نیست؟ اوون خودش نمیداند که این افشاگری به او آسیب میزند؟ دقیقاً یک خواننده از خواندن زندگینامه چه میخواهد؟ پس مشکل از کجاست؟ مایکل اوون به دوران انتقالش به نیوکاسل در سال ۲۰۰۵ اشاره میکند و مینویسد:
از نقطهنظر دوران بازیگری، هیچ شکی در ذهن خود نداشتم که انتقال به شما شرق یک گام رو به عقب خواهد بود.
آیا کسی هست که این گفته را تکذیب کند که برای مهاجم سابق رئال مادرید و لیورپول انتقال به سنت جیمز پارک گام رو به عقب نیست؟ مایکل اوون میگوید هواداران نیوکاسل دچار یک توهم کور شدهاند که باشگاه خود را بزرگتر از آن چیزی که هست میبینند. به چشم من نگاه کنید و به من بگویید شما هیچگاه به تون آرمی (هواداران دو آتشه نیوکاسل که خود را مالک این باشگاه میدانند) فکر نکردهاید و من به شما نگاه میکنم و برایم مسلم است که دماغ شما مانند دماغ پینوکیو بزرگ و بزرگتر میشود. مطمئناً این برداشتهای کتاب او خوراک سرتیترهای رسانهای است اما این که اوون را به خاطر این نوشتهها محکوم کنیم قابل هضم نیست. آیا ما نمیخواهیم وقتی فوتبالیها اغفکار خود را با ما در میان بگذارند صادق باشند؟ آیا واقعاً این چیزی نیست که ما میخواهیم؟ و بهتر از زندگینامههای شیرین و آرام و فراز از مصاحبههای بعد از دیدارها نیست که ما معمولاً میبینیم؟ اگر ما به بازیکنی که رک و صریح صحبت میکند ضربه وارد کنیم درجه راستگویی افراد دیگر را هنگام صحبتهایشان پایین خواهیم آورد. ما فقط باید به مصاحبهها و کتابهای خستهکننده و غرق شدن در یک باتلاق بیهوده کسلکننده پایان دهیم.
در یک روز خوب، فوتبالیها از چیزی که شما انتظار آن را دارید جذابتر به نظر میرسند. من به عنوان نویسنده این مقاله سردبیر پرسنلی هستم که در اواخر دهه ۱۹۹۰ لحظه به لحظه با نود دقیقهها و شوتها زندگی کردهاند و بارها در مورد بازیکنان سمبولیک مطلب نوشته است. برای هشت سال در زندگیام در اکثر روزها با فوتبالیها مصاحبه کردهام. این یک حقیقت است و بعضی از مصاحبهها بسیار خستهکننده هستند. شمار دفعات این موارد از دست من در رفته است که یک فوتبالیست به من میگوید او و همبازیهایش آماده تقابل با چالشها هستند. وقتی این صحبتها را میشنیدم گمان میکردم که یک خبرنگار ناچیز هستم و تصور میکردم که هر آنچه که میگویند قبلاً از طرف همکارانم به آنها دیکته شده است. همچنین نیم ساعت از مصاحبهای را به یاد میآورم که با پاتریک برگر داشتم و او در آن مصاحبه به شکل آزاردهندهای از سؤالات گریزان بود و مصاحبه خستهکننده پیش رفت. مثلاً اگر من میپرسیدم چرا اسم او پاتریک است او احتمالاً پاسخ میداد خب، نمیخواهم تا این حد به حاشیه بروم!
من در آن مصاحبه با پاتریک برگر جنگیدم اما او با من روراست نبود. در پایان مصاحبه همه کار کردم تا فقط به او بگویم چرا او به دنی مرفی «اسنو» میگویدت. مردم و زنده شدم تا سؤالات داغ و مهیج خود را از او بپرسم. بعضی از مصاحبههای دیگر هم شبیه به این مصاحبه هستند. تنها چیزی که میتوانم بگویم از این مصاحبهها یاد گرفتم این است که آنها مصاحبهگران را به بخشی از زندگی خود تبدیل کنند (به جای آنکه خود بخشی از زندگیشان را به اشتراک بگذارند). اما پس از آن برای یک ساعت با روی کین مصاحبه داشتم که در آن مصاحبهها به صورت او خیره شده بودم و کین مسائل را با جزئیات کامل توضیح میداد. یا زمانی که از آلن شیرر در مورد شوت پرسیدم و این مهاجم با بدنامی از او یاد کرد و هرچه در دل تنگش بود درباره ناامیدی بعد از مصدومیت طولانیاش بیان کرد. و هرگز زمانی را فراموش نمیکنم که از پائولو دی کانیو در مورد نظر او درباره حملات ۱۱/۹ پرسیدم و او نظرش را یبیان کرد (او جواب دندانشکنی به من داد). حالا به قضیه مایکل اوون برگردیم، بگذارید یک بار دیگر به چیزی که او در مورد دیوید بکهام گفته نگاهی بیاندازیم:
اگر نگویم دیوید چه کاری در آن روز انجام داد و چگونه شیرازه بازی هر یک از بازیکنان انگلیس از هم پاشید خیانت کردهام.
شاید سه کلمه اول این نقل قول کلیدیترین بخش قضیه باشد. انگلیسیها به حرفهای او در مورد دیوید بکهام واکنش نشان دادند و این قضیه میتواند دامن همه اشخاصی که در مورد بازیکنان دیگر نیز افشاگری کنند بگیرد. شاید این هواداران میخواهند که به آنها دروغ تحویل داده شود. اما در مورد من اینطور نیست. اگر بخواهم ۲۰ یورو خرج یک زندگینامه کنم، میخواهم بدانم که زندگینامهنویس واقعاً چه فکری در سرش بوده است.