میشل لادروپ ؛ استعدادی بی انتها در پسر پر رمز و راز دانمارکی
میشل لادروپ ، متولد ۱۵ ژوئن سال ۱۹۶۴ در شهر فردیکسبرگ دانمارک است که فوتبالش را از تیم های پایه ونلوسه، بروندلی و کوبنهاوس بولدکلاب آغاز کرد و در فوریه ۱۹۸۱، در حالی که تنها ۱۷ سال سن داشت برای اولین بار در تیم بزرگسالان کوبنهاوس بولدکلاب به میدان رفت.
میشل لادروپ ستاره فوتبال دانمارک
عملکرد درخشان او در باشگاه های دانمارکی، تیم های اروپایی را مجاب به خدمت گیری او کرد. میشل با یوونتوس به قهرمانی جام اینترکونتیننتال و سری آ رسید، در بارسلونا چهار لالیگا، یک کوپا دل ری و یک جام باشگاه های اروپا به دست آورد، با رئال مادرید به قهرمانی لالیگا رسید و در آژاکس به دوگانه داخلی دست یافت. در بین افتخارات فردی لادروپ هم می توان به کسب جایزه بهترین بازیکن خارجی سال لالیگا، بهترین بازیکن خارجی ۲۵ ساله لالیگا (بین ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۹)، دوبار مرد سال فوتبال دانمارک شدن و انتخاب به عنوان بهترین بازیکن تاریخ فوتبال دانمارک در سال ۲۰۰۶ اشاره کرد. واژه “درخشان” برای بزرگترین فوتبالیست های تاریخ استفاده می شود و بی شک فردی چون میشل لادروپ که تکنیک یوهان کرویف، مهارت جورج بست و دید زین الدین زیدان را در بازی داشت، لایق چنین لقبی است. گرچه این مقایسه با اندکی مبالغه انجام شده اما بدون تردید او دارای چنین توانایی هایی بوده است. رهبر خط حمله تیم ملی دانمارک در دهه ۸۰ همواره به عنوان یکی از بهترین های تاریخ فوتبال این کشور به یاد آورده می شود و شاید بتوان او را بهترین بازیکن تاریخ فوتبال دانمارک نامید. گرچه سبک بازی لادروپ در فوتبال مدرن امروزی احتمالا او را به بازیکنی بزرگ تبدیل نمی کرد، اما میشل قطعا می توانست در کنار استعدادهای کنونی دنیای فوتبال بازی کند. تماشای بازی های لادروپ هیجان انگیز و الهام بخش است؛ او بازیکنی بود که طول زمین را طی می کرد و در کنار زمین در حالی که برای دریبل بازیکن پیش رویش به سه گام نیاز داشت، این کار را با یک گام انجام می داد و فضای بسیار خوبی برای خودش و هم تیمی هایش فراهم می کرد. این توانایی های او در زمانی که بازی گره می خورد، اهمیت بیشتری پیدا می کرد. از همان روزهای نخست حضور لادروپ در باشگاه کپنهاگیِ کوبنهاوس بولدکلاب و رقیب مشهور دانمارکی آن ها بروندبی، او به خوبی توانایی هایش را به نمایش می گذاشت. قدرت تکنیکی و دید بالایی که لادروپ از خود در بازی هایش به نمایش می گذاشت، او را به عنوان یکی از با استعداد ترین بازیکنان نسل جدید فوتبال دانمارک معرفی کرده بود که به همین خاطر نیز میشل مورد توجه بسیاری از باشگاه های بزرگ اروپایی قرار گرفته بود.
شاید عظمت میشل لادروپ به عنوان یک بازیکن را بتوان با باشگاه هایی که او سابقه حضور در آن ها را دارد توصیف کرد؛ لادروپ سابقه بازی در لاتزیو، یوونتوس، رئال مادرید، بارسلونا، آژاکس و حتی باشگاه ژاپنی ویسل کوبه را در کارنامه دارد و از این رو با بازیکنان بسیار بزرگی از نسل های مختلف، نظیر میشل پلاتینی، رونالد کومان، هریستو استویجکوف، پپ گواردیولا، روماریو، ایوان زامورانو و رائول هم تیمی بوده و همین نشان دهنده قدرت بالای این هافبک باهوش دانمارکی می باشد. علی رغم تاثیر بسیار زیادی که لادروپ به روی فوتبال دانمارک گذاشت، اما دوران حضور او در تیم ملی کشورش بدون اشتباه هم سپری نشد. بعد از اینکه رابطه او با ریچارد مولر نیلسن، سرمربی وقت تیم ملی دانمارک به بن بست خورد، او تصمیم گرفت تا پیش از یورو ۹۲ از تیم ملی کشورش خداحافظی کند. پس از آن، فوتبال روی بی رحمش را به لادروپ نشان داد؛ پس از اینکه دانمارک جواز حضور در یورو ۹۲ را به دست نیاورد، به دلیل جنگ داخلی یوگسلاوی آن ها فرصت حاضر شدن در این مسابقات را پیدا کردند. غرور لادروپ، اجازه عذرخواهی از مولر نیلسن و بازگشتش به تیم ملی را به او نداد و از این رو یکی از بهترین بازیکنان تاریخ دانمارک، از خانه نظاره گر بزرگ ترین افتخار تاریخ تیم ملی فوتبال دانمارک بود. در فوتبال ملی، لادروپ یکی از ستارگان جادویی تیم ملی دانمارک به شمار می رفت اما این درخشش او زیر سایه عملکرد و موفقیت های باشگاهی اش قرار می گرفت. با این حال میشل توجه ویژه ای به فوتبال ملی داشت و نمایش های فوق العاده اش موجب کسب افتخارات شخصی زیادی در پیراهن تیم ملی کشورش شد. هرچند اگر لادروپ از نظر اخلاقی با سرمربی تیم به مشکل نمی خورد، می توانست با به عهده گیری رهبری تیم ملی دانمارک در جام ملت های ۱۹۹۲، افتخارات ملی اش را تکمیل کند. در اینجا لادروپ دچار این دوگانگی شد که به عنوان یک فرد عادی یا یک بازیکن حرفه ای در زندگی اش تصمیم گیری کند.
با استعدادی که او در پاهایش داشت، مورد احترام تمامی هم تیمی ها و رقیبانش قرار می گرفت و مربیانی مانند یوهان کرویف هم او را تحسین می کردند. اما اگر لادروپ توان بیشتری برای بسط دادن توانایی هایش و پیروی از گفته های مربیانش می گذاشت، قطعا به درجات بالاتری در دنیای فوتبال می رسید. یوهان کرویف که سرمربیگری لادروپ را در بارسلونا بر عهده داشت، خیلی بی پرده تعریفش از او را عمومی کرد و بعد از آن رابطه بین این دو نابغه مغرور چندان خوب پیش نرفت:
کار کردن با لادروپ یکی از سخت ترین کارهایی بود که من در دوران مربیگری ام انجام دادم؛ وقتی او ۸۰ تا ۹۰ درصد توانش را به کار می گرفت با اختلاف بازیکن بسیار خوبی بود اما من ۱۰۰ درصد توان میشل را می خواستم و او به ندرت این کار را انجام می داد.
پلاتینی هم وقتی لادروپ را “یکی از با استعداد ترین بازیکنان تاریخ” خواند، صحبت های یوهان کرویف را تصدیق کرد:
او در تمرینات بهترین بازیکن تیم بود اما هیچ وقت در زمان مسابقه به طور کامل از استعدادش استفاده نمی کرد.
با این حال، شاید ناسازگاری بین دو فرد زیرک و باهوش در دنیای فوتبال امری طبیعی باشد. میشل لادروپ تنها، فوتبالیستی درخشان نبود؛ او بازیکن با سرعت بالا و باهوشی بود که استعدادهایش را از کسی نیاموخته یا تقلید نکرده بود. طی دورانی که لادروپ به عنوان بازیکن و امروزه به عنوان مربی سپری می کند، همواره به عنوان یکی از بهترین بازیکنان تاریخ و نه تنها نسل خودش شناخته شده و زیر سنگینی این القاب کار سختی داشته است. هوش ذاتی او در سطح جهانی مورد تحسین همگان قرار گرفته و همواره به عنوان یک بازیکن، رقیب و هم تیمی، مورد احترام و ستایش قرار گرفته است. جای هیچ پرسشی وجود ندارد که کمتر کسی چون میشل لادروپ، چنین تاثیری بر فوتبال جهان گذاشته است.